باران جونمباران جونم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

باران دختر پاییزی من‍ـــــــ

جواب آزمایش باران

سلام دوستای عزیزم مثل همیشه کلی شرمنده ام کردید با کامنتهایی که برام گذاشتید و همگی نگران جواب آزمایش باران بودید روز شنبه جواب آزمایش بارانو گرفتم و عصری پیش دکترش بردم آقای دکتر گفت متاسفانه یکمی کم خونی داره و کلسیم بدنش هم کمه و پتاسیم هم زیاد و گفت فعلا آهنو باید دوبرار قبلا بهش بدم و شربت کلسیم نوشته و روزی 5سی سی  بهت میدم و دوتا آمپول d3 داده باید یکشنبه و هفته بعدش بزنی باران یکمی از جمعه بیقرار بود و خیلی گریه میکرد و مدام دستش تو گوشش بود و دکتر بعد از معاینه گوش گفت گوشش عفونت کرده و به خاطر همین بیقراره و سفکسیم داده که باید 10 روز بخوری   از این هفته بگم که کلی منو اذیت کردی و سر هر چیزی ساعت ها گریه می...
30 مرداد 1392

قرار وبلاگی 3

قرار وبلاگی در تاریخ 5 شنبه 24 مرداد در بوستان جای شما خالی بو د وقتی ما رسیدم اول  رفتیم داخل شهروند و یکمی تنقلات گرفتیم و بعد که اومدیم بیرون دیدم خاله ساجده و متین جون و سمانه جون و دخترک نااازش ستایش جون و خاله مهربونش منتظرمون ایستادن و چون شما بچه ها اصلا نمیتونستین طاقت بیارین ما رفتیم داخل همون لحظه دیدیم ی خاله مهربون به اسم الهام جون با دخملی تپلش یسنای عزیز به جمعمون اضافه شدن و بعد از خوش و بش رفتیم داخل و کمی بعد آناهیتا جونم با پرنسس خوشگلش آرمیتا و و مریم جونم با دخمل ماااااهش آرینا اومدند و  فکر میکردیم که همین جمع باشیم ولی فرزانه جون با دختر قشنگش آیسان عزیزم حسابی غافلگیرمون کردن حالا میریم ...
26 مرداد 1392

اینم از امروزمون گوشیمو دزدیدن

باران جونم دیشب که دقیقا یک سال و 8  ماه و 9 روزت بودت به تنهایی شب تو اتاق خودت خوابیدی چند وقته میخواستم شبها تو اتاق خودت بزارمت ولی گفتم بزار حال و هوای پستونک از سرت بیرون بیاد بعد چون چند وقتی حس میکنم جات توی تخت پارک کوچکه چون شبها خیلی این ور و انور میشی روی این حساب گفتم از این به بعد روی تخت خوابت بخوابونم خدا رو شکر که خوب بود اولین شب تو اتاق خودت و اما امروز بابایی ظهر اومد خونه تا بریم از هایپر استار خرید کنیم موقع برگشت من کیف دستیمو داخل چرخ گذاشتم و خودم توی پارنکیگ داخل ماشین نشستم و بابایی هم وسایل ها رو داخل ماشین میذاشت و یادش رفته در آخر کیف منو که اتفاقا بزرگ هم بود داخل ماشین بزا...
22 مرداد 1392

8 روز جدایی باران از پستونک

دختر مثل ماهم الان  روزه که اصلا لب به پستونک نزدی و خیلی صبوری کردی ازت ممنونم ولی این ٨ روز هم برای شما هم برای من به سختی گذشت روز جمعه که اولین روز بود خیلی عالی بودی ولی از شنبه بهونه گیریها شروع شد خدا رو شکر اهل گریه کردن نیستی  ولی تا تونستی غر زدی و بهونه گرفتی ی روزهایی دیگه خودمم کم آورده بودم و میخواستم دوباره برات بخرم ولی با راهنمایی های خاله ساجده و اینکه اینها طبیعیه و زود گذر بیخیال شدم چون بیش از حد عصبانی شده بودی و دیگه  مثل باران سابق آروم  نبودی ولی بیش از پیش بهم وابسته شدی و ی لحظه هم ازم دور نمیشی و همش میگی ماما بارلا تسید و میدویی میای بغلم قبلا همش تنها تو اتاقت ...
21 مرداد 1392

20 ماهگی دخترکم و جدایی از پستونک

دختر پاییزی من ماهگیت مبااااااارک باورم نمیشه 20 ماهه شدی واقعا زود گذشت امروزبرای چکاب ماهانه بردمت دکتر وبرای اولین بار آقای دکتر از وزنت راضی بود  ماشالا 9/650  و قدتت هم 83 شده آقای دکتر خیلی راضی بود و گوشو بینی و گلوت رو هم چک کرد و گفت اصلا التهاب نداره و نیازی به  دارو نیست و گفت اگه آبریزش بینیت تا آخر هفته قطع نشد اون وقت باید دارو بدیم و اما چیزی که خیلی نگرانشم اینه که دوماه پیش که رفتیم برای چکاپ وقتی دکتر ملاج سرتو معاینه کرد گفت هنوز بسته نشده و اگه تا 20 ماهگی سفت نشد اون زمان برای آزمایش تیرویید و کلسیم و آهن باید بدی گفت تو این هفته بب...
12 مرداد 1392

باران خانوم این روزها

ملوسکم همانطور که تو پست قبلی هم نوشتم چند روزیه آبریزیش بینی داری و منم شربت دکسترومتورفان پی بهت میدم البته خدا رو شکر امروز خیلی بهتری دکتر نبردمت چون خیلی مطبش شلوغ میشه و اگه از قبل نوبت نداشته باشیم چند ساعتی باید بشینیم ولی برای شنبه وقت گرفتم چون وقت چکاب ماهانه هم هست این روزها خیلی بد اخلاق و غرغرو شدی معمولا 9 -8 صبح بیدار میشی و کمی صبحانه میخوری و ی شیشه شیر بعد میخوابی تا ساعت 11 منم طبق برنامه هر روز تخم مرغ به دست دنبالت را میافتم و زبون روزه انقدر باید باهات مدارا کنم تا ی تخم مرغو بخوری و تا شب چند ین بار این داستانو باهم داریم بعضی روزها نهار خوردنت تا ی ساعت طول میکشه انقدر هم ماشالا شیطون شدی تا دستم...
10 مرداد 1392

برای دوستای گلم

سلام دوستای گلم  نماز و روزه و عبادات همگی قبول  از همه دوستان که مثل همیشه برام کامنتهای قشنگ گذاشتن و جویای حالمون بودن ممنونم از همین جا از همه دوستان معذرت خواهی میکنم به خاطر پست لواشک واقعا ای کاش میشد تیکه ای از لواشکو به مانیتور میچسبندوم و همه دوستان فیضی میبردن این چند روزه نتوستم بیام وبتون و براتون کامنت بزارم ایشالا زود زود میام متاسفانه باران از دیروز حالت سرماخوردگی داره و کلی آبریزش بینی پیدا کرده و اصلا غدا نمیخوره خیلی بد اخلال شده نمیدونم سرما خوره یا برای دندونشه چون فقط  آبریزش بینی داره مدام دستش دهنشه و آب دهنشم زیاد میره خدا کنه سرما نخوره چون اصلا طاقت مریضیشو ندارم &nb...
8 مرداد 1392

کلاردشت شهریور 91

خوشگلم مسافرت خییییلی بهمون خوش گذشت کلی با نگین وصدف بازی میکردی وقتی دریا رفتیم کلی برای آب دست وپا میزدی وذوق میکردی عزیزم وقتی گذاشتمت کنار ساحل چهار دست وپا سمت دریا می رفتی             باران با مامانی وبابایی   باران ودختر خاله ها   باران وپرهام   نوشته شده در 9 شهریور 1391 ...
4 مرداد 1392